کد مطلب:316785 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:272

برادر، بیمار ما را معالجه کن
در كتاب ملاقات با امام زمان (عج) جلد دوم صفحه ی 149 تألیف حاج سید حسن ابطحی آمده است كه:

یكی از وعاظ محترم ایران كه من خودم شاهد كسالت سخت ریوی او بودم و اطبای ایران از معالجه اش مأیوس شده بودند، پوست بدنش به استخوانهایش چسبیده بود و آخرین قطرات خون بدنش از حلقومش بیرون می آمد و قسمت عمده ی ریه اش فاسد شده بود و او را خواستند برای معالجه در اسرع وقت به بیمارستان شوروی در مسكو ببرند، ناگهان خود من شاهد بودم كه بدون آنكه او را معالجه كنند پس از چند روز شفای كامل پیدا كرد.

وقتی چگونگی شفایش را از او سؤال كردم، گفت: آخرین شبی كه صبحش بنا بود مرا به مسكو ببرند، می دانستم كه من در راه و یا در همان مملكت كفر از دنیا می روم، منتظر شدم تا برادرم كه پرستاری مرا به عهده داشت از اطاق بیرون برود.

وقتی بیرون رفت در همان حالت ضعف رو به طرف كربلا كردم و حضرت سیدالشهداء علیه السلام را مورد خطاب قرار دادم و گفتم: آقا، یادتان هست كه به منزل فلان پیرزن رفتم و روضه خواندم و پول نگرفتم و نیتم تنها رضایت خدای تعالی و شما بود؟!

و بالاخره چند از این قبیل اعمالی كه با اخلاص انجام داده بودم متذكر شدم و در مقابل آن اعمال شفایم را از آن حضرت خواستم. ناگهان



[ صفحه 89]



دیدم در اطاق باز شد و حضرت سیدالشهداء و برادرشان حضرت اباالفضل علیه السلام وارد اطاق شدند.

حضرت سیدالشهداء علیه السلام به حضرت اباالفضل علیه السلام فرمودند: برادر، بیمار ما را معالجه كن، ایشان هم دستی به صورت من تا روی سینه ام كشیدند و از جا حركت كردند و رفتند.

من بعد از آن احساس كردم سلامتی خود را بازیافته و دیگر احتیاجی به دكتر و بیمارستان ندارم و این چنین كه ملاحظه می كنید صحیح و سالم گردیدم.



برخیز دلا كه دیده بیدار كنیم

بر نوحه گران یار دیدار كنیم



تا جاری علقمه به لبیك شتاب

سر در سر سودای علمدار كنیم



شعر از «میرهاشم میری»



روزی كه بهار چمنش می بردند

با مشك پر از اشك منش می بردند



در عرش خدا فرشتگان دست به سر

یك آیه، زسوره ی تنش می بردند



شعر از «نویری»



دو چشم شرمگین ماه و خورشید

حضوری آتشین شد ماه و خورشید



حسین آمد به بالین برادر

به یكدیگر قرین شد ماه و خورشید



شعر از «ثابت محمودی»



[ صفحه 90]